آدم برفی

زندگی من شده زندگی یه آدم برفی 

که اسیر سرمای سخت زمستونه

تنها، ساکت و سرد

کسی اونو بغل نمی کنه

به گرما حساسه

دیدن بهار براش شده یه آرزو

زمستان و زمستان و زمستان ....

بهار که بیاد دیگه آدم برفی ای نیست

دو خط موازی

زندگی من شده مانند دو خط موازی

گویی خداوند رو صفحه زندگی دو خط کشیده

یه خط روح من و دیگری جسم من

که در راستای هم پیش می روند،

اما انگار خط جسم جابجا شده !!!

این خط جسم من نیست

باید به دنبالش بگردم

اما پس از گذشت سالها هنوز نشانی ازش پیدا نکردم

پس کی پیدا میشود؟

شایدروز مرگ ....