تمام عمر تلاش می کنی که هویت از دست داده ات را به دست آوری
دستبه همه کار می زنی
حتی باآبروی خودت بازی می کنی
و هنگامیکه هویت خودتوبه دست می اری
تازه می فهمی که هنوز اول راهی
خیلی چیزها باید تو زندگی داشت که ربطی به هویت نداره
مشکل اینجاست که بی هویت هم نمیشه اون چیزها را تو زندگی به دست آورد.
امروز داشتم کنار رودخانهقدم می زدم
دختری با مانتوی زرشکی بلند و یک روسری گل گلی با یک شلوار جین دیدم
قند تو دلم آب شد
آهی کشیدم
گفتم چرا
من نباید بپوشم
این چه زندگیای است که تو یک بدن دیگر هستیم
چرا باید افسوس یک لباس دخترانه را بخورم
.....