آبان هم در حال رفتنه با یک باران نرم!
یه دو روزی تو سالن آمفی تئاتر بودم، دانش آموزا میومدن فیلم جشنواره رو نگاه کنن.
کارم هماهنگ کردن دانش آموزا و پذیرایی بود.
با دیدن دانش آموزان دختر یاد دوران مدرسه خودم اوفتادم. مثل همه ترنسها آرزوم رفتن به مدرسه دخترانه بود. . پوشیدن مانتو ، مقنعه و ...
گذشت آن روزها!!!!!!!!
اون لحظه خیلی دوست داشتم که یه دانش آموز می بودم و می رفتم بین اونها و مثل اونها شیطنت می کردم.
پسرا هم بد نبودند. دنیای اونا هم زیباست و هم دوس داشتنی!
سلام شبنم خانم
میشه بپرسم چند سالته؟ کدوم شهر شمالی؟
سلام شبنم خانم.خوبید ایشالا
با اجازه لینک شدین
سلام شبنم عزیز ... حالت خوبه عزیزم؟ خوشحال شدم وقتی دیدم به کلبه کوچیکم سر زدی
ماها تنها نیستیم همه ما خدا رو داریم که همیشه مراقب ماست
بازم بهم سر بزن